تهیه کننده : محمود کریمی
منبع : راسخون

 

شناسنامه

نام کامل : صدام حسین عبدالمجید تکریتی
زادروز : ۲۸ آوریل ۱۹۳۷
زادگاه : العوجه ، تکریت، عراق
تاریخ مرگ :۳۰ دسامبر ۲۰۰۶
محل مرگ : اردوگاه عدالت ، شمال بغداد، عراق
همسران : ساجده طلفاح 1963 - 2006 ؛ سمیرا شاه‌بندر 1986 - 2006 ؛ ندال الحمدانی ۲۰۰۶-??۱۹
فرزندان: عدی حسین ، قصی حسین ، رعنا ، رغد، حلا

اطلاعات سیاسی:

تاریخ ریاست: ۱۹۷۹-۲۰۰۳(۱۳۵۸-۱۳۸۲)
پنجمین رئیس‌جمهور عراق ( قبل از غازی مشعل عجیل یاور، بعد از احمد حسن البکر )
جناح سیاسی: حزب بعث عراق

چکیده

کاش دیکتاتوری های دنیا حافظه تاریخی داشتند و با مراجعه به آنها متوجه می شدند که آمریکا و دیگر کشورهای سلطه گر دنیا تا زمانی از آنها حمایت کرده و می کنند که منافع شان اقتضاء کند و وقتی وجود آنها را غیرقابل استفاده بدانند، یا به تبعیدشان می فرستند (رضا شاه) یا در دنیا تنهایشان می گذارند (محمدرضا شاه) و یا وحشیانه به دارشان می آویزند (صدام).
صدام حسین عبدالمجید تکریتی (۸ اردیبهشت ۱۳۱۶ - ۹ دی ۱۳۸۵) (۲۸ آوریل ۱۹۳۷ - ۳۰ دسامبر ۲۰۰۶) از سال ۱۳۵۸ تا ۱۳۸۲ (۱۹۷۹ تا ۲۰۰۳) رئیس‌جمهور سابق و دیکتاتور جنگ‌طلب کشور عراق بود.
وی که یکی از اعضای برجستهٔ حزب بعث عراق محسوب می‌شد. مبانی نظری این حزب بر پان‌عربیسم، نوسازی اقتصادی و سوسیالیسم استوار است. او نقشی کلیدی در کودتای سال ۱۳۴۷ (۱۹۶۸) که منجر به حکومت درازمدت حزب بعث شد داشت. صدام به عنوان نائب‌رئیس تحت فرمان دائی خود، ارتشبد احمد حسن البکر، توانست به سختی کشمکش‌های بین دولت و نیروهای مسلح را در زمانی که گروه‌های بسیاری توانایی براندازی دولت را داشتند کنترل کند. او این کار را با تشکیل نیروهای امنیتی سرکوبگر و تحمیل نیروی خود به دولت انجام داد. وی توانست اقتصاد عراق را با یک رشد نسبتاً تند در دههٔ ۷۰ میلادی به پیش ببرد.
صدام به عنوان یک رئیس‌جمهور دیکتاتور توانست نوعی پرستش شخصیتی فراگیر برای خود و در بین مردم به وجود آورد. او دولتی به شدت مستبد تشکیل داد و توانست در طول جنگ ایران و عراق (۱۳۶۷-۱۳۵۹) (۱۹۸۸-۱۹۸۰) و جنگ اول خلیج فارس (۱۳۷۰) (۱۹۹۱) که هر دو عامل کاهش استانداردهای زندگی و وضع حقوق بشر در عراق شدند قدرت را حفظ کند. دولت صدام تمام جنبش‌هایی را که به باور خود تهدیدکننده تلقی می‌کرد، به ویژه آنهایی را که برآمده از گروه‌های دینی یا قومی بودند و خیال استقلال یا خودمحتاری داشتند سرکوب کرد.
صدام در حالی که در نظر بسیاری از اعراب به دلیل مقاومت در برابر غرب و حمایت بی‌شائبه از فلسطینی‌ها رهبری بزرگ تلقی می‌شد، پس از جنگ خلیج فارس از سوی جامعهٔ بین‌الملل و آمریکا طرد شد.
صدام پس از حملهٔ آمریکا و متحدانش به عراق در سال ۱۳۸۲ (۲۰۰۳) مقام خود را از دست داد. او در ۲۲ آذر ۱۳۸۲ (۱۳ دسامبر ۲۰۰۳) توسط نیروهای آمریکایی دستگیر شد. او را در دادگاه ویژهٔ جرائم سران عراق که توسط دولت موقت عراق تشکیل شد محاکمه و در تاریخ یکشنبه ۱۴ آبان ۱۳۸۵ (۵ نوامبر ۲۰۰۶)، به اعدام با چوبه دار محکوم کردند و سرانجام در تاریخ شنبه ۹ دی ۱۳۸۵ در بغداد به دار آویخته شد.

دوران جوانی

صدام حسین عبدالمجید تكریتی در هشتم اردیبهشت ‪ ۱۳۱۶‬معادل ‪ ۲۸‬آوریل ‪۱۹۳۷‬ در روستای العوجه تکریت در کشور عراق و در خانواده‌ای چوپان به دنیا آمد. مادرش او را صدام نام نهاد که در عربی به معنای فردی است که بسیار آسیب می‌رساند. او هیچ‌گاه پدر خود «عبدالمجید» که پنج ماه پیش از تولدش ناپدید شده و یا فوت کرده بود را ندید. کمی بعد برادر دوازده ساله‌اش بر اثر بیماری سرطان مرد و مادر صدام را در آخرین ماه‌های حاملگی در اندوه فرو برد. او تلاش کرد جنین خود را سقط کرده و خود را بکشد. پس از تولد صدام از نگهداریش سر باز زد. صدام تا سه سالگی در خانوادهٔ دایی‌اش، خیرالله طلفاح به سر برد. مادرش، صبحه طلفاح المسلط بار دیگر ازدواج کرد و صدام دارای سه برادر ناتنی شد. پس از بازگشت صدام نزد مادر، ناپدریش رفتار خشنی با او داشت. او مرد شیادی بود و صدام را مجبور به دزدی مرغ و گوسفند می‌کرد.

معلم صدام میگوید : هر روز صدام را میدیدم که به بیابان میرفت و تیغ و خار و خاشاک جمع میکرد و با آنکه دستانش خون آلود میشود اینکار را ادامه میداد . وی می افزاید : من ابتدا فکر میکردم که وی این ها را برای فروش جمع میکند اما وقتی یکبار تعقیبش کردم به صحنه عجیبی برخوردم
صدام تمام این تیغ هائی را که جمع کرده بود به کنار جاده میبرد و آنها را آتش میزد و سپس یک میله آهنی در آتش میگذاشت تا داغ شود . سپس هر الاغ ، گوسفند و حیوانی که از آنجا عبور میکرد را با این میله گداخته میسوزاند و غش غش می‌خندید .
بالاخره صدام با عقده هایش بزرگ شد و حس کینه جویی و انتقام گیری در نهاد او شعله می کشید. او در نهان به قهرمان قومش فکر می کرد : به سردار صلاح الدین که با فتوحات بیشمارش امت عرب را متحد کرد.
در ده سالگی از تکریت فرار کرده و به بغداد رفت تا با عمویش که یک سنی متعصب بود زندگی کند. بستگان تکریتی وی، بعدها تأثیرگذارترین و پرنفوذترین مشاوران و حامیان او شدند. بنابر اظهارات خود صدام، او چیزهای زیادی از عمویش یاد گرفت، به ویژه اینکه هیچ‌گاه به دشمنانش پشت نکند حتی اگر تعداد و امکانات آنها بسیار بیشتر از امکانات او باشد. او با راهنمایی عمویش به یک دبیرستان ملی‌گرا رفت. در سال ۱۳۳۶ (۱۹۵۷) و در سن ۲۰ سالگی به حزب انقلابی و پان‌عربی بعث که عمویش هم از طرفداران آن بود پیوست.
احساسات انقلابی از بارزترین شاخصه‌های آن دوره در عراق و تمام خاورمیانه بود. طبقهٔ مستبد عراق (شامل سلطنت‌طلبان محافظه‌کار، خانواده‌های مشهور و بازرگانان) در حال فروپاشی بود. به علاوه، ملی‌گرایی پان‌عربی و مردمی جمال عبدالناصر در مصر، تأثیر ژرفی بر این بعثی جوان (حتی تا به امروز) گذاشت. ظهور ناصر پیش درآمد موج انقلاب‌هایی بود که در دهه‌های پنجاه و شصت میلادی در خاورمیانه رخ دادند و باعث سقوط نظام‌های سلطنتی کشورهای عراق، مصر و لیبی شدند. ناصر با انگلیس و فرانسه در افتاد، کانال سوئز را ملی اعلام کرد و تلاش کرد مصر را مدرنیزه و دنیای عرب را از نظر سیاسی با هم متحد سازد.
خلاصه این که در این روزگار «حزب بعث سوسیالیست عرب» بیش از هر جریان دیگری ایده ناسیونالیسم عرب را در عراق نمایندگی می کرد. گرایش حزب به کاربرد زور در پیشبرد مقاصد سیاسی، بی گمان با طبع و خوی خشن او سازگار بود. او پیرو وفادار حزب شد : برای حزب اعلامیه پخش می کرد ، یقه جر می داد ، عربده می کشید و با مخالفان راست و چپ گلاویز می شد.
حزب خانه واقعی او گشت. جایگزین خانواده ای شد که او از آن محروم مانده بود. حزب برای نخستین بار در زندگی اندوهبارش مزه پیروزی را به او چشاند. لذت غلبه بر دیگران را . حزب بر غرور جریحه دار او مرهم پاشید. او اینک برای ضعف شخصیت و عقده های حقارت خود پوششی درخور یافته بود : قدرت سیاسی
صدام جوان در کوى و برزن براى حزب اعلامیه پخش مى کرد، روزنامه مى فروخت و به طور خستگى ناپذیر براى آرمان حزب، یعنى تشکیل "امت واحد عرب" دوندگی مى کرد. او به زودى از اعضای کادر فعال حزب شد و بیشتر اوقاتش در بغداد به شرکت در میتینگ ها و جلسات حزبى مى گذشت. مبارزه سیاسى براى او از درگیرى دایمى با مخالفان سیاسى جدا نبود. مخالفان را "خائن" مى خواند، به آنها فحش مى داد، تهدیدشان مى کرد، و از آنجا که زور بازویى به هم زده بود، با آنها دست به گریبان مى شد.

در ۱۴ ژوئیه ۱۹۵۸ سرانجام یک گروه شانزده نفرى از ارتشیان ناسیونالیست که خود را به پیروى از الگوى قیام مصر "افسران آزاد" مى خواندند، به نظام سلطنتى در عراق خاتمه دادند. بیشتر افراد خاندان سلطنتى به همراه نخست وزیر مقتدر وقت، نورى السعید، به طرز فجیعى به قتل رسیدند.
در عراق یک "شوراى فرماندهى انقلاب" به رهبرى ژنرال عبدالکریم قاسم قدرت را به دست گرفت. دولت انقلابى، دست کم در آغاز کار، وفادارى خود را به آزادى هاى دمکراتیک اعلام کرد
عناصر افراطى حزب مانند صدام حسین رفته رفته به این نتیجه رسیدند که با مبارزه سیاسى آرام و تبلیغ مسالمت جویانه نمى توان به هدف اصلى حزب، یعنى کسب هرچه سریعتر قدرت سیاسى، دست یافت. آنها بر آن شدند که ضعف حزب و نفوذ ناچیز آن را با اقدامات ضربتى و عملیات توطئه گرانه جبران کنند.

زندگی شخصی صدام

صدام سه بار ازدواج کرد. ازدواج اول وی در سال ۱۳۴۲ (۱۹۶۳) با ساجده طلفاح دختر دایی بزرگش که یک معلم بود انجام شد. نتیجهٔ این ازدواج با دختر خیرالله طلفاح، دایی و قائم‌مقام صدام، دو پسر به نام‌های «عدی حسین» و «قصی حسین» و سه دختر به نام‌های «رعنا»، «رغد» و «حلا» بود. ساجده در اواخر سال ۱۳۷۵ (اوایل سال ۱۹۹۷) به همراه رعنا و رغد به گمان دست داشتن در ترور عدی در تاریخ ۲۱ آذر ۱۳۷۵ (۱۲ دسامبر ۱۹۹۶) در خانه تحت نظر قرار گرفتند. این طور گفته می‌شود که ژنرال عدنان خیرالله طلفاح برادر ساجده و دوست ایام کودکی صدام، به دلیل رشد محبوبیت بین مردم کشته شد.
صدام همچنین دو ازدواج دیگر نیز انجام داد: او سمیرا شاه‌بندر را در سال ۱۳۶۵ (۱۹۸۶) و پس از گرفتن طلاق اجباری از شوهرش به عقد خود درآورد. (گفته می‌شود که سمیرا همسر مورد علاقهٔ وی بوده است). همسر سوم وی ندال الحمدانی مدیرکل مرکز تحقیقات انرژی خورشیدی در شورای تحقیقات علمی عراق بود که مانند سمیرا مجبور به ترک شوهرش شده بود. ظاهراً هیچ مسئلهٔ سیاسی پشت دو ازدواج آخر وی وجود نداشته است. صدام از سمیرا دارای یک پسر به نام علی شد.
در مردادماه سال ۱۳۷۴ (اوت ۱۹۹۵) رعنا و همسرش حسین کامل المجید به همراه رغد و همسرش صدام کامل المجید با فرزندانشان به اردن فرار کردند. اما هنگامی که صدام قول داد در صورت بازگشت هیچ آسیبی به آنها نمی‌رساند به عراق بازگشتند. برادران المجید درست سه روز پس از بازگشت به عراق در بهمن ۱۳۷۵ (فوریه ۱۹۹۶) کشته شدند.
حلا، دختر دیگر صدام با جمال مصطفی رئیس دفتر امور طوایف عراق ازدواج کرد. او تا به حال هیچ فعالیت سیاسی نداشته است. پسرعموی دیگر صدام به نام علی حسن المجید که به علی شیمیایی مشهور است به اتهام فرمان استفاده از گاز سمی در سال ۱۳۶۷ (۱۹۸۸) در بازداشت نیروهای آمریکایی است.
همانطور که در بالا هم اشاره شد، عدی و قصی در تیرماه ۱۳۸۲ (ژوئیه ۲۰۰۳) طی عملیاتی توسط نیروهای آمریکایی کشته شدند.
رعنا و رغد در مرداد ۱۳۸۲ (اوت ۲۰۰۳) به همراه تمامی نه فرزندشان به اردن پناهنده شدند. آنها در همین ماه با سی‌ان‌ان و شبکهٔ ماهواره‌ای العربیه مصاحبه کردند. هنگامی که مجری سی‌ان‌ان از رغد دربارهٔ پدرش پرسید او پاسخ داد: "او پدر خیلی خوبی بود. دوست داشتنی بود و قلب بزرگی داشت." مجری از او خواست که اگر بخواهد می‌تواند پیغامی به پدرش بدهد. او نیز گفت: "دوستت دارم و دلم برایت تنگ شده." خواهرش رعنا نیز گفت: "او خیلی احساساتی بود و نسبت به همهٔ ما مهربان بود."
در سال ۱۳۸۴ (۲۰۰۵) مجلهٔ Gentlemen's Quarterly با چهار تن از نگهبانان ملی آمریکا که از اهالی پنسیلوانیا بودند و مسئولیت نگهبانی از صدام را بر عهده داشتند مصاحبه‌ای انجام داد. آنها گفتند که صدام گهگاه با انگلیسی شکسته می‌گفت: "ریگان و من، خوب.... کلینتون، خوب. بوش پدر و پسر، بد." صدام دربارهٔ اینکه چطور ریگان "هواپیما و بالگرد" به او فروخته و "کمک‌های نقدی برای جنگ با ایران" به او داده است با آنها سخن گفته بود. او همچنین به آنها گفته بود "آرزو دارم اوضاع به همان وضع دوران رونالد ریگان برگردد."

صدام ، مدیر باندهای وحشت :

صدام حسین به زودى مهارت بى نظیر خود را در سازماندهى باندهاى ضربت نشان داد. او نخست موافقت رهبرى حزب را با تشکیل یک بازوى ضربتى برای انجام عملیات مخفیانه علیه دشمنان حزب جلب نمود و سپس فعالیت عضوگیرى را شروع کرد. او خود با عده بیشمارى از بزن بهادرهای پایتخت ارتباط داشت. از سوى حزب به آنها پول و مقام داد و از آنها خواست که نیروى شرارت و خرابکارى خود را در راه حزب به کار اندازند.
بدین ترتیب دسته هاى چماقدار بعثى جولان خشونت بار خود را در خیابان هاى بغداد آغاز کردند. آنها خودسرانه "خائنان" را شناسایى و مجازات مى کردند. با زنجیر و دشنه و چماق به گروه ها و چهره هاى سیاسی مخالف حمله مى بردند. تجمعات سیاسى و فرهنگى را به هم مى ریختند. به دفاتر روزنامه ها و سازمان هاى سیاسى هجوم مى بردند. اعلامیه و پوستر گروه هاى سیاسى را پاره مى کردند. دکه روزنامه فروش ها را به آتش مى کشیدند و.....
یک سالى پس از انقلاب، صدام حسین از میدان مبارزه به پشت صحنه نقل مکان کرده بود. رهبران جاه طلب حزب تشکیلات مخفی را یکسره به دست او سپرده بودند و او خود را براى یک ضربه کارى آماده مى کرد.

طراح ترور نخست وزیر عبدالکریم قاسم :

صدام حسین و رفقای متعصب او در حزب بعث از روند رویدادها سخت ناراضی بودند. از نظر آنها قاسم به «اهداف انقلاب و آرمان ملت عرب» خیانت کرده بود. از نظر آنها به خاطر عدم قاطعیت قاسم بود که کمونیست ها در همه جا نفوذ کرده و آشکارا از «برتری اهداف بین المللی بر منافع ملی» سخن می گفتند.
صدام طرح ترور قاسم را در حزب مطرح کرد و برای اجرای آن یک دسته مسلح تشکیل داد.
روز هفتم اکتبر ۱۹۵۹ قاسم برای شرکت در مهمانی سفارت آلمان شرقی از اقامتگاه همیشگی خود در «وزارت دفاع» بیرون آمد. هنگامی که شورلت بزرگ و سفید او از خیابان الرشید می گذشت، چند جوان مسلح از کوچه ای به خیابان ریختند، ماشین «زعیم» را به رگبار بستند، و از کوچه روبرو پا به فرار گذاشتند. نگهبان قاسم در جا کشته شد، و خود او غرق در خون به کف ماشین افتاد. او هشت هفته بعد به سلامت از بیمارستان مرخص شد.

عبدالکریم قاسم هم اکنون از چهره های محبوب عراق است
اما در دوران زمامداری صدام حسین از این ماجرا افسانه ای حماسی ساخته شد که سی سال تمام در اشعار و داستان ها و فیلم های بیشمار تکرار گشت
در کتابهای تاریخ مدارس عراق نقل کرده اند که :
صدام مغز متفکر این «عملیات قهرمانانه» بود که با «درایت و شجاعت» آن را هدایت کرد. او پیشاپیش گروه به خیابان رسید، راه بر ماشین قاسم بست و با نعره ای ماشین را مجبور به توقف کرد. پس از تیراندازی به ماشین، او بود که با تیراندازی های پراکنده راه خیابان را بند آورد، تا رفقایش بتوانند از محل حادثه بگریزند. به خاطر همین «فداکاری» بود که سرانجام تیری به پایش اصابت کرد.
صدام آخر از همه خیابان را ترک کرد. با گلوله ای در پا خود را به نخلستان رساند و در ساحل شرقی دجله به طرف شمال شروع به دویدن کرد. پس از چهار روز به حوالی تکریت رسید. در نزدیکی روستای «دور» در آب یخبندان شط شیرجه زد و شناکنان از رود گذشت. در کرانه روبرو با نیش چاقو گلوله را از پا بیرون کشید و به طرف بیابان شام قدم برداشت.
صدام حسین از راه سوریه به مصر رفت، که آن روزها ستاد اصلی ناسیونالیسم عرب به شمار می رفت.
او را هنگامی که در عراق حضور نداشت به مرگ محکوم کردند.
در زندگینامه رسمی صدام آمده است که او در رشته حقوق دانشگاه قاهره ثبت نام کرد و در کنار تحصیل مبارزات ملت عراق را در دستیابی به «آزادی» هدایت می کرد.
اما برخی از اهالی سالمند قاهره هنوز آن جوان عراقی را با اندام ورزیده و سبیل پرپشت به یاد می آورند، با «فعالیت های» درخشانش: از ولگردی و هرزگی در خیابان ها تا شرارت و کتک کاری در کافه ها...
برخی از پژوهشگران از تماس های مشکوک او در این دوران با محافل اطلاعاتی غرب نیز خبر داده اند...

کودتای نخست وزیر :

قاسم که خود را "فرزند خلق" می خواند، هیچ تشکیلاتی نداشت. او خود را برتر از سازمان های سیاسی و بی نیاز از آنها می دانست. با خوش خیالی گمان می کرد که با تکیه بر حمایت توده مردم و ارتش بر همه دشمنان چیره خواهد شد. در سومین سال حکومت خود، با فخر و مباهات اعلام کرده بود که تا کنون ۲۹ توطئه کودتا را خنثی کرده است. معلوم نیست کودتای نظامی که سرانجام به سقوط او انجامید، چندمین توطئه بود.
صبح نهم فوریه ۱۹۶۳ مردم عراق با سرود رزمی "الله اکبر" از خواب بیدار شدند تا خبر کودتا را بشنوند و ساعتی بعد سر بریده "زعیم" را روی صفحه تلویزیون ببینند. مقاومت پراکنده مردم بی سلاح در برابر تانکهای ارتش چند ساعت بیشتر نپائید.
رهبران اصلی کودتا که از درون زندان قاسم، کودتا را هدایت کرده بودند، دو افسر ارتش بودند: یک سرتیپ ناسیونالیست به نام عبدالسلام عارف و یک سرهنگ بعثی به نام احمد حسن البکر. بدین ترتیب ائتلافی از نیروهای ملی گرا به قدرت رسید.
رژیم کودتا کار خود را با سرکوب بیرحمانه هواداران عبدالکریم قاسم شروع کرد. در شهرهای بزرگ مانند بغداد، بصره، موصل و دیوانیه به معنای واقعی کلمه جوی خون راه افتاد: ظرف چند روز هزاران دمکرات، سوسیالیست و کمونیست کشته شدند. گروه بیشماری به زندان "قصر النهایه" رهسپار شدند، سیاهچال مخوفی که بازگشتی از آن وجود نداشت.

بازگشت صدام به بغداد :

سرنگونی عبدالکریم قاسم سرورانگیزترین خبری بود که صدام حسین در قاهره دریافت کرد. در عراق نه تنها حزب او به قدرت رسیده بود، بلکه بکر، یکی از دو فرمانده کودتا، خویشاوند و همشهری او بود. صدام بی درنگ راه بازگشت به میهن را در پیش گرفت. در بغداد با دختر دایی خود، ساجده طلفاح، ازدواج کرد. از این همسر او صاحب سه دختر و دو پسر شد.

حاکمیت تازه در بغداد برای این جوان جاه طلب ۲۶ ساله میدان وسیعی بود. ماشین سرکوب و ترور با شدتی بی سابقه به کار افتاده بود. اهرم اصلی این اعمال خشونت نیروهای شبه نظامی حزب بعث بودند به نام گارد ملی (الحرس القومی). صدام به زودی در رأس این باندها قرار گرفت.
جوانان مسلح با فهرست های طولانی، شبانه به شکار مخالفان می رفتند. در میان مردم عراق شایع شده بود که این فهرست ها راعوامل سیا به دست کودتاگران رسانده بودند.
دوران ترس و نکبت عناصر "حرس قومی"، هفت ماه ادامه یافت. رئیس جمهور وقت عبدالسلام عارف که از قدرت روزافزون آنها به وحشت افتاده بود، در نوامبر ۱۹۶۳ با یک عملیات ضربتی به ترکتازی آنها پایان داد. مردم زجرکشیده نفس راحتی کشیدند.
بسیاری از فعالان حزب بعث و به ویژه سران "گارد ملی" تحت تعقیب قرار گرفتند. صدام حسین یکی از آنها بود که دستگیر شد و دو سالی را در زندان گذراند.
صدام در سال ۱۹۶۶ از زندان گریخت و بی درنگ به سازماندهی مبارزه مخفیانه حزب بعث پرداخت. او اینک ستاره اصلی حزب بود که مهارت و کاردانی خود را در اجرای عملیات توطئه گرانه نشان داده بود. او با جدیت نیروهای حزبی را برای نیل به هدف نهایی رهبری کرد: کسب انحصاری قدرت در عراق. رسیدن به این هدف زیاد طول نکشید: در روز ۱۷ ژوئیه سال 1968 کودتای نظامیان بعثی پیروز شد و بکر به ریاست جمهوری رسید.
از فردای کودتا حزب بعث یک رژیم پلیسی را به سر کار آورد، که ستون فقرات آن را دستگاه امنیتی می ساخت، و مرد اول این دستگاه صدام حسین بود. او تنها ۳۱ سال داشت.

صدام حاکم مطلق عراق :

پس از کودتای نوامبر ۱۹۶۳ که به یکه تازی حزب بعث در عراق پایان داد، سران شکست خورده این حزب یک اندیشه بیشتر در سر نداشتند: بازگشت به قدرت به هر قیمتی.
صدام حسین که مسئول جوان و پرتوان شبکه زیرزمینی حزب بود، طی دو سال تشکیلات مخفی را فعال کرده، برای عملیات ضربتی آماده ساخته بود.
روز ۱۷ژوئیه ۱۹۶۸رژیم میانه روی عبدالرحمن عارف با کودتای نظامی آرامی سقوط کرد؛ دو سرهنگ جاه طلب ارتش در رأس جریان بودند: عبدالرزاق نایف و ابراهیم داوود. حزب بعث به رهبری احمد حسن بکر از پس پرده جریان را هدایت می کرد.
حزب بعث در ظاهر از کودتای نظامیان حمایت می کرد، اما نیت واقعی بعثی ها استفاده ابزاری از کودتاگران برای رسیدن به هدف اصلی خود بود: کسب انحصاری حاکمیت در عراق.
تنها دو هفته بعد از پیروزی شورش نظامی، یعنی در سی ام ژوئیه، بعثی ها علیه متحدان پیشین خود دست به کودتا زدند و آنها را از قدرت برکنار کردند.
هدف بعث برقراری نظامی متمرکز و تمامت خواه بر پایه ایدئولوژی واحد، حزب واحد و رهبر واحد بود که در آن، تمام شئون جامعه باید طبق مرام ناسیونالیستی حزب بعث اداره می شد.
احمد حسن بکر مقام ریاست جمهوری را به عهده داشت اما ستون فقرات رژیم را شبکه مخفی حزب و دستگاه امنیتی آن می ساختند که صدام حسین جوان بر رأس آن قرار گرفته بود و روز به روز بر قدرت خود می افزود.
صدام حسین در دنبال کردن هدف خود برای قبضه کردن قدرت از حربه های کهن قبیله ای استفاده می کرد: گردآوری جمعی از اطرافیان وفادار و مورد اعتماد، توطئه علیه رقبا و حذف یا دور کردن آنها از پیرامون قدرت، نزدیک شدن به مرکز قدرت و وابسته کردن رئیس جمهور به خود.
صدام موفق شده بود گروه بیشماری از جوانان خشن و ماجراجوی قبایل زادگاه خود، تکریت را تربیت و متشکل کند و به تدریج در رأس مهمترین پست های امنیتی قرار دهد. او به هواداران متعصب و خشن خود چنین تلقین کرده بود که مقامات اداری و مدنی هیچ اهمیتی در اداره کشور ندارند، و زمامداران واقعی کشور، مقامات امنیتی آن هستند.

سرکوب مخالفان و رقبا :

صالح مهدی عماش معاون بکر، قوی ترین رقیب صدام حسین و بزرگترین مانع در راه نقشه های جاه طلبانه او بود.
او یکی از مبارزان قدیمی بود که در قدرت گیری حزب نقش مهمی ایفا کرده بود. صدام موفق شد بکر را به عماش بدبین سازد و او را با اشتغال به مأموریت های خارجی، از بغداد دور کند.
با کنار رفتن صالح مهدی عماش، صدام حسین معاون اول بکر شد و سالها بعد در سال 1982 سرانجام عوامل صدام عماش را به عراق فراخواندند و او را سر به نیست کردند.
در طول دهه ۱۹۷۰ صدام مهمترین رقبای خود را در حزب و دولت از میان برداشت: عدنان خیرالله، ژنرال مقتدر حردان تکریتی، شفیق کمالی، عبدالکریم شیخلی، شاذل طاقه، عبدالکریم مصطفی نصرت و بسیاری دیگر...
اوج تصفیه های خونین صدام در شامگاه هشتم اوت ۱۹۷۹ صورت گرفت که عوامل صدام برخی از برجسته ترین رجال حزب و دولت را سر بریدند.
صدام پس از پایان "عملیات" با خونسردی از کنار اجساد گذشت، با چکمه خونین به بالکن کاخ ریاست جمهوری رفت تا برای جمعیتی که فریاد می زدند: "مرگ بر خائنان" دست تکان دهد.

تحکیم اقتدار و نوسازی اقتصاد عراق توسط صدام

صدام در حالی قدرت را به دست گرفت که ملت عراق در میان بحران‌های عمیقی غرق شده بودند. عراق بسیار پیش‌تر از صدام، بین گروه‌های اجتماعی، قومی، مذهبی و اقتصادی‌اجتماعی تقسیم شده بود. سنی دربرابر شیعه، عرب علیه کرد، رئیس قبیله در مقابل بازرگان شهری و کوچ‌نشین ضد روستایی. ثبات قدرت در کشوری که توسط چنددستگی‌ها و درگیری‌های سیاسی به هم ریخته بود، نیازمند پیشبرد استانداردهای زندگی بود.
صدام با جدیت، نوسازی اقتصاد عراق را به همراه تشکیل یک دستگاه امنیتی قدرتمند برای جلوگیری از بروز کودتا در ساختار قدرت و جلوگیری از شورش‌های مردمی پیگیری می‌کرد. او که همیشه به دنبال گسترش محبوبیت خود بین عناصر جامعهٔ عراق و بسیج قشر توده به پشتیبانی از خویش بود، به دقت روی برنامه‌های توسعه و رفاه اجتماعی نظارت می‌کرد.
در مرکز این استراتژی، نفت عراق واقع شده بود. صدام حسین در تاریخ ۱۱ خرداد ۱۳۵۱ (۱ ژوئن ۱۹۷۲) فرآیند سلب مالکیت شرکت‌های نفتی غربی را که امتیاز انحصاری نفت عراق را در اختیار داشتند آغاز کرد. یک سال بعد بهای نفت در بازارهای جهانی بر اثر شوک نفتی سال ۱۳۵۲ (۱۹۷۳) به شدت افزایش یافت و صدام توانست از رهگذر سود بالای نفت، مقاصد جاه‌طلبانهٔ خویش را با شدت بیشتری دنبال کند.
در خلال چند سال پس از آن، دولت عراق شروع به ارائهٔ خدماتی به مردم کرد که تا پیش از آن در دیگر کشورهای خاورمیانه سابقه نداشتند. صدام طرح «نهضت ملی سوادآموزی» و «آموزش اجباری رایگان» را راه‌اندازی کرده و نظارت می‌کرد. تحت حمایت او بود که دولت آموزش رایگان همگانی تا آخرین درجهٔ آموزشی را تشکیل داد؛ ظرف چند سال بعد هزاران نفر توانستند خواندن و نوشتن را یاد بگیرند. دولت همچنین شروع به حمایت مالی از خانواده‌های سربازان کرده، درمان عمومی را رایگان ساخته و به کشاورزان وام بلاعوض می‌داد. با اینکار عراق توانست یکی از بهترین سیستم‌های بهداشت عمومی در خاورمیانه را به وجود آورد. همین امر باعث شد تا سازمان علمی فرهنگی آموزشی ملل متحد (یونسکو)، جایزه‌ای به صدام اعطا کند.
صدام به منظور ایجاد تنوع در اقتصاد تک‌محصولی و متکی به نفت، طرح ملی تقویت زیربنای اقتصادی عراق را آغاز کرده و از آن پشتیبانی می‌کرد. این طرح باعث پیشرفت زیادی در ساخت جاده‌ها، ارتقای صنعت معدن و توسعهٔ صنایع غیرنفتی شد. همچنین این طرح باعث انقلاب قابل توجهی در صنایع تولید انرژی گردید. تقریباً تمامی شهرهای عراق از جمله روستاها و نواحی دورافتاده دارای برق شدند.
پیش از دههٔ هفتاد میلادی، بیشینهٔ جمعیت عراق در روستاها زندگی می‌کردند و کشاورزان تقریباً دو سوم کل جمعیت به حساب می‌آمدند. این رقم در دههٔ هفتاد میلادی به شدت کاهش یافت. دلیل آن، اسکان مردم در شهرها و صنعتی‌سازی‌ای بود که صدام از طریق تزریق پول نفت، آن را به جلو می‌راند.
با اینحال صدام در مناطق روستایی به شدت بر ایجاد حس وفاداری به حزب بعث کوشش می‌کرد. او پس از ملی‌سازی صنعت نفت، شروع به نوسازی و پیشرفت مناطق روستایی، مکانیزه‌سازی کشاورزی در مقیاسی وسیع و توزیع زمین بین کشاوزران کرد. او تصرفات زمینداران بزرگ را گرفت و به کشاورزان روستایی بخشید. بعثی‌ها چندین شرکت تعاونی تأسیس کردند که سودهای بدست آمده را بنابر میزان کار روستاییان بین آنها تقسیم می‌کردند و بقیه را صرف تربیت بی‌تجربه‌ها می‌ساختند. تعهد دولت عراق بر اصلاحات ارضی، خود را در دو برابر شدن هزینه‌های توسعهٔ کشاورزی در سال ۱۳۵۴-۱۳۵۳ (۱۹۷۵-۱۹۷۴) نشان داد. اصلاحات ارضی همچنین باعث پیشرفت استانداردهای زندگی لشکر بزرگ دهقانان و رشد تولید شد. البته این میزان هنوز به اندازهٔ دلخواه صدام نرسیده بود.
صدام توانست با تکیه بر نقش اجرایی (گاهی اوقات تا حد مدیریت جزئی)، خود را پیشبرندهٔ برنامه‌های توسعهٔ اقتصادی و رفاهی حزب بعث نشان دهد و بدین‌گونه محبوبیت خود را در قشرهای مختلف عراق بالا ببرد. او با دنبال‌کردن تاکتیک‌های «هویج و چماق» و گسترش خدمات دولتی توانست بنیان حمایتی مستحکمی بین طبقهٔ کارگر و کشاورز و داخل حزب و ادارات دولتی برای خود ایجاد کند.
مهارت تشکیلاتی بی‌رحمانهٔ صدام در پیشرفت سریع عراق در دههٔ هفتاد میلادی به بار نشست؛ پیشرفت عراق با آنچنان سرعتی جلو می‌رفت که دو میلیون نفر از دیگر کشورهای عربی و یوگوسلاوی در عراق کار می‌کردند تا نیاز به کارگران در عراق تأمین شود.

آخرین گام : حذف البکر

احمد حسن بکر که با صدام حسین بستگی فامیلی داشت، سیاستمداری کم توان بود و خود را دربست به اراده صدام سپرده بود.
او هرچه بیشتر به صدام و دستگاه ترور او وابسته می شد تا اینکه سرانجام در سال ۱۹۷۹ صدام به مقام تشریفاتی او هم خاتمه داد و او را "به دلیل ناتوانی جسمی" محترمانه از تمام مسئولیت هایش خلع کرد.
آخرین نمونه از تصفیه های خونین صدام، قتل دو داماد او، صدام و حسین کامل بود که در فوریه ۱۹۹۶ به گونه ای فجیع و به همراه چند تن از بستگانشان کشته شدند.
در این سالها تنها چند تن انگشت شمار از سران حزب از تصفیه های خشونت بار صدام حسین در امان ماندند: طه یاسین رمضان (جزراوی)، عزت ابراهیم دوری، و علی حسن المجید، معروف به علی شیمیایی.

حکومت عشیره ای :

مشی اساسی صدام در اداره کشور بر اصول ساده قبیله ای استوار بود و او درست مثل رؤسای قبایل بر ملت عراق حکومت می کرد: تکیه بر پیوندهای عشیره ای، بی اعتمادی مطلق به بیگانگان، مهربان و سخاوتمند با دوستان، خشن و بیرحم با مخالفان.
صدام حسین بهترین عوامل خود را از عشایر سنی مذهب تکریت و پیرامون آن برگزید که گفته می شود قساوت و خشونت و تعصب خونی در آنها ریشه دار است.
این افراد برای رسیدن به مکنت و ثروت آماده هر جنایتی بودند و صدام آماده بود وفاداری آنها را با مزایای فراوان جبران کند.

جانشینی و تصفیه

صدام چندی بعد در تاریخ ۳۱ تیر ۱۳۵۸ (۲۲ ژوئیه ۱۹۷۹) دستور به برگذاری گردهمایی مجمع رهبران حزب بعث داد. او در این مراسم که بنابر سفارش وی فیلمبرداری هم می‌شد، نام چند تن از اعضا را که به زعم وی جاسوس و خیانتکار بشمار می‌آمدند خواند و به آنهادستور داد بیرون بروند. این اعضا که برچسب «خائن» به آنها زده شد، از جلسه بیرون برده شدند تا در مقابل جوخه‌ی آتش، تیرباران شوند. پس از اینکه فهرست به پایان رسید، صدام به همهٔ کسانی که هنوز در جلسه حضور داشتند به خاطر وفاداری‌های گذشته و آینده‌شان تبریک گفت.

صدام به عنوان یک رهبر سکولار

صدام خود را یک رهبر انقلابی سکولار و نوگرای اجتماعی همانند ناصر می‌دانست. دولت وی به زنان آزادی‌های مضاعف داده و به آنها امکان کار در شغل‌های صنعتی و تحصیل در مدارج عالی تحصیلی داد. همچنین صدام نوعی سیستم قضایی غربی در کشور به اجرا گذاشت. با این کار عراق تبدیل به تنها کشور خلیج فارس شد که طبق قوانین سنتی اسلام (شریعت) اداره نمی‌شد. او فعالیت دادگاه‌های مبتنی بر شریعت را به جز برای رسیدگی به دعاوی آسیب‌های شخصی ممنوع اعلام کرد.
کشمکش‌های داخلی ادامهٔ کار پروژه‌های نوسازی صدام را با مشکل مواجه ساخت. جامعهٔ عراق بین گروه‌های زبانی، دینی و قومی تقسیم شده است؛ دولت بعثی عراق تنها از سوی ۲۰ درصد مردم که از طبقهٔ کارگر، کشاورز و خرده‌تاجران سنی مذهب بودند حمایت می‌شد. این روال مانند زمانی بود که حاکمان انگلیسی در این سرزمین حکومت می‌کردند.
شیعیان که اکثریت جمعیت عراق را تشکیل می‌دادند به دلیل سیاست‌های ضددین دولت، عَلم مخافت با آن را برداشته بودند و حزب بعث از تأثیر گرفتن آنها از انقلاب ۱۳۵۷ (۱۹۷۹) ایران واهمه داشت. کردهای شمال عراق (که سنی هستند ولی عرب نیستند) نیز مخالف سیاست‌های عرب‌سازی حزب بعث بودند. در این شرایط بود که صدام برای حفظ رژیم خود، هستهٔ مرکزی دولت را از خویشاوندان و اهالی قبیلهٔ تکریت انتخاب می‌کرد.
رژیم صدام برای مقابله با خطر فزایندهٔ شیعیان، کردها، کمونیست‌ها و دیگر مخالفان بالقوه‌، دو راه پیش رو داشت. اول اینکه آنها را هم وارد رژیم ساخته و منافع را با آنها تقسیم کند یا اینکه با تدابیر شدید پیشگیرانه مانع از اقدامات آنها شود. ابزار اصلی این هدف، سازمان‌های پلیسی و نظامی بودند. در سال ۱۳۵۳ (۱۹۷۴)، طه یاسین رمضان ریاست ارتش خلق را بر عهده داشت که وظیفه‌اش حفظ امنیت داخلی بود. این گروه به عنوان شاخهٔ نظامی حزب بعث به عنوان وزنه‌ای علیه کودتاهایی بود که توسط نیروهای عادی مسلح انجام می‌شدند. در کنار ارتش خلق، سازمان اطلاعات کل عراق (استخبارات) قرار داشت که مشهورترین بازوی سیستم امنیتی دولت بود و از استفاده از هرگونه ترور و شکنجه ابایی نداشت. این سازمان توسط برزان ابراهیم التکریتی که برادر کوچک‌تر و ناتنی صدام بود اداره می‌شد. ناظران خارجی از سال ۱۳۶۱ (۱۹۸۲) به بعد بر این باور بودند که این سازمان در عملیات‌های مختلف، مخالفان صدام حسین در داخل و خارج از کشور را نابود می‌کند.

سوءقصد در دُجیل

در سال ۱۳۶۱ (۱۹۸۲) سوءقصدی علیه صدام حسین در شهرک دجیل در ۴۰ کیلومتری شمال بغداد انجام شد. نیروهای امنیتی نیز در پاسخ به این اقدام به شهر حمله کرده و بالغ بر ۱۶۰ نفر از ساکنین را کشته و اعدام کردند که در میان آنها چند کودک نیز وجود داشتند. حدود ۱٬۵۰۰ تن از اهالی شهر به زندان فرستاده شدند تا تحت شکنجه قرار گیرند. جریمهٔ تمامی اهالی هم این بود که ۱٬۰۰۰ کیلومتر مربع از زمین‌های زراعیشان نابود شود؛ تا ده سال بعد هم به کسی اجازهٔ کاشت دوباره داده نشد. واقعهٔ دُجیل یکی از جرائم اصلی صدام بود که وی به خاطر دستور آن جرایم غیرانسانی به اعدام به وسیله جوخه دار محکوم شد.
صدام، میهن‌پرستی عراقی را با این ادعا که عراق نقش تعیین کننده‌ای در تاریخ جهان عرب داشته است تصدیق و تشویق می‌کرد. او به عنوان رئیس‌جمهور، غالباً به دورهٔ عباسیان که در آن بغداد مرکز سیاسی، فرهنگی و اقتصادی جهان عرب بود اشاره می‌کرد. صدام همچنین به دوران پیش از اسلام در عراق اشاره می‌کرد و میانرودان را به عنوان گهوارهٔ تمدن بشری می‌ستود و شخصیت‌هایی چون بخت‌النصر و حمورابی را گرامی می‌داشت. او منابع مالی زیادی را صرف اکتشافات باستان‌شناسی می‌کرد. وی در عمل به دنبال ترکیب پان‌عربیسم و ملی‌گرایی عراقی و ارائهٔ تصویری از یک دنیای عربی متحد، تحت رهبری عراق بود.
یکی از نشانه‌های تحکیم قدرت وی، پرستش شخصیت او بین جامعهٔ عراق بود. هزاران تصویر، پوستر، مجسمه و نقاشی دیواری در گوشه و کنار عراق نصب شده بودند. چهرهٔ وی را می‌شد روی ساختمان‌های اداری، مدارس، فرودگاه‌ها، مغازه‌ها و اسکناس عراق دید. پرستش شخصیتی وی نمایانگر تلاش‌های او در جهت پاسخگویی به عناصر گوناگون جامعهٔ عراق بود. صدام گاهی در لباس اعراب بدوی، گاهی در لباس‌های سنتی کشاورزان عراقی (که خود در هنگام کودکی به تن می‌کرد) و حتا گاهی در لباس کردها ظاهر می‌شد. همچنین او گاهی در لباس‌های غربی نمایان می‌شد و با این کار می‌خواست تصویری از یک رهبر شهری و نوگرا را در اذهان تداعی کند. برخی اوقات خود را به شکل یک مسلمان مؤمن در می‌آورد و با عمامه و ردا به سوی قبله نماز می‌خواند و در مقابل، گاهی اوقات لباس‌های غربی به تن می‌کرد، عینک دودی به چشم می‌زد و تفنگی را روی شانهٔ خود نگه می‌داشت.

ارتباط با خارج

تلاش صدام در ارتباطات خود با خارج بر این استوار بود که عراق نقش تعیین‌کننده‌ای در خاورمیانه داشته باشد. عراق در سال ۱۳۵۱ (۱۹۷۲) یک پیمان کمک‌رسانی با شوروی امضا کرد که پس از آن محموله‌های زیادی اسلحه و هزاران مشاور به عراق فرستاده شدند. اما اعدام کمونیست‌های عراقی در سال ۱۳۵۷ (۱۹۷۸) و قرار گرفتن غرب به عنوان طرف تجاری عراق باعث کدورت روابط با شوروی شد. پس از آن نیز غربگرایی عراق روز به روز بیشتر می‌شد تا اینکه جنگ خلیج فارس در سال ۱۳۷۰ (۱۹۹۱) واقع شد.
او در سال ۱۳۵۵ (۱۹۷۶) دیداری از فرانسه به عمل آورد و طی آن روابط مستحکمی با محافل سیاسی محافظه‌کار و بازرگانی فرانسه بر قرار کرد. صدام در مخالفت با پیمان صلح کمپ دیوید بین مصر و اسرائیل (۱۳۵۸) (۱۹۷۹) پیشگام اعراب بود. او در سال ۱۳۵۴ (۱۹۷۵) پیمانی با ایران امضا کرد که به موجب آن عراق دست از ادعاهای مرزی خود برداشته و در مقابل ایران هم دست از حمایت کردهای مخالف عراق بر می‌داشت.
صدام در دههٔ هشتاد میلادی طرح غنی‌سازی اتمی عراق را با کمک فرانسه آغاز کرد. اولین راکتور اتمی عراق اوسیراک نام گرفت. اوسیراک نام خدای مرگ در مصر باستان بود. این راکتور بعدها توسط حملهٔ هوایی اسرائیل نابود شد زیرا اسرائیل بر این باور بود که عراق می‌خواهد از این راکتور برای تولید سلاح‌های اتمی استفاده کند.
پس از اینکه شاه ایران به موجب معاهدهٔ سال ۱۳۵۴ (۱۹۷۵) حمایت خود از کردهای عراقی را سلب کرد، صدام از فرصت استفاده کرده و شکستی سنگین بر آنها وارد ساخت. از آغاز تشکیل عراق به عنوان یک کشور مدرن در سال ۱۲۹۹ (۱۹۲۰) کردهای جدایی‌طلب جزو مخالفان دول عراقی بوده و خواستار استقلال شمال عراق بوده‌اند. صدام در سال ۱۳۴۹ (۱۹۷۰) توافقنامه‌ای با کردها امضا کرد که در آن به رهبران کرد خودمختاری داد، ولی این توافقنامه به زودی از سوی صدام شکسته شد. نتیجهٔ آن، نبردی بی‌رحمانه بین دولت و گروه‌های کرد بود. در این نبردها حتی روستاهای کردنشین ایران نیز بمباران شدند که این کار باعث تیرگی روابط ایران و عراق گردید.

صدام حسین و دربار پهلوی

محمد رضا شاه پهلوی، پادشاه وقت ایران که حزب بعث و رییس آن صدام حسین را بانی قتل خاندان سلطنتی فیصل که روابط نزدیک و صمیمانه‌ای با دربار و خاندان سلطنتی پهلوی داشتند، می‌دانست هرگز روابطی صمیمانه و گرم با صدام حسین برقرار نکرد.
تنها دیدار محمد رضا شاه پهلوی با صدام در جریان اجلاس سران کشورهای صادرکننده نفت "اوپک" بود که در کشور الجزایر رخ داد. پس از آن نه صدام به تهران دعوت شد و نه شاه به عراق سفر کرد.مهم‌ترین سفر رسمی ایرانیان پس از روی کار آمدن صدام در عراق، دیدار فرح پهلوی از این کشور بود که در بهبوحه روزهای پیش از پیروزی انقلاب اسلامی در ایران انجام شد.

روابط صدام و امام خمینی (ره)

پیش از آن در هنگامی که صدام رییس شورای انقلاب عراق بود، اخراج امام خمینی (ره) از عراق که در تبعید در این کشور به سر می‌برد به تصویب شورای انقلاب عراق رسیده بود. حضور امام خمینی (ره) که رهبر انقلاب کبیر ایران بود صدام را از پیوستن شیعیان عراق به وی نگران کرده بود.
تلاش های دربار ایران که رابطه چندان گرمی هم با دولت وقت عراق نداشت برای موافقت با حضور امام خمینی (ره) در نجف راه به جایی نبرد. با اخراج امام خمینی (ره) از عراق و عزیمت وی به کشور فرانسه، انقلاب ایران شتابی گرفت که تصمیم صدام هم در لایه‌های زیرین آن برخلاف خواست وی نقش پیدا کرده بود.

جنگ ایران و عراق

در سال ۱۳۵۷ (۱۹۷۹) حکومت محمد رضا شاه پهلوی در ایران با انقلاب اسلامی سرنگون شد و نظام جمهوری اسلامی به رهبری امام خمینی (ره) بر سر کار آمد. مبانی انقلابی اسلام شیعی روی مردم کشورهای منطقه به ویژه کشورهایی که شیعیان بیشتری داشتند به ویژه عراق تأثیر به سزایی گذاشت. صدام از این می‌ترسید که عقاید اسلامی شیعی (که مخالف حکومت ضددین او بودند) در بین جمعیت زیاد شیعهٔ ساکن عراق رخنه کنند.
همچنین صدام کینهٔ کهنه‌ای نیز از امام خمینی (ره) به دل داشت که به دههٔ هفتاد میلادی بر می‌گشت. امام خمینی (ره) که در سال ۱۳۴۳ (۱۹۶۴) از ایران تبعید شده بود به شهر شیعه‌نشین نجف رفته و ساکن شده بود. او در نجف ارتباطات مستحکمی با شیعیان عراقی برقرار ساخته و پیروانی دینی-سیاسی در سراسر جهان برای خود به وجود آورد. پس از توافقنامهٔ سال ۱۳۵۴ (۱۹۷۵) بین شاه و صدام برای ایجاد روابط حسنه بین دو کشور ایران و عراق، صدام زیر فشار شاه قبول کرد تا امام خمینی (ره) را از عراق اخراج کند.
پس از اینکه امام خمینی (ره) قدرت را به دست گرفت کشمکش‌های مرزی بین ایران و عراق به مدت ده ماه در مورد تسلط بر اروندرود که دو کشور را از هم جدا می‌سازد بالا گرفت. عراق در تاریخ ۳۱ شهریور ۱۳۵۹ (۲۲ سپتامبر ۱۹۸۰) به فرودگاه مهرآباد تهران حمله کرد و سپس وارد استان نفت خیز خوزستان شد. صدام،خرمشهر را استان تازه عراق نامید. در طول این جنگ، هم آمریکا و هم شوروی از صدام پشتیبانی کردند.
ملاقات صدام حسین و دونالد رامسفلد در سال ۱۳۶۲ (۱۹۸۳) در بغداد. رامسفلد در آن زمان فرستادهٔ ویژهٔ رونالد ریگان به خاورمیانه بود.
در روزهای آغاز جنگ، درگیری‌های سنگینی گرد بندرگاه‌های سوق‌الجیشی به وجود آمد. اما پس از اینکه صدام پیروزی‌هایی به دست آورد، حملات نیروهای مردمی ایران باعث شد خسارات زیادی به نیروهای عراق وارد شود. در سال ۱۳۶۱ (۱۹۸۰) عراق به دنبال راهی بود تا جنگ را به پایان برساند.
عراق ناگهان خود را در میان یکی از طولانی‌ترین و ویرانگرترین جنگ‌های فرسایشی قرن بیستم یافت. در طول جنگ ارتش عراق از سلاح‌های شیمیایی بر علیه نیروهای ایرانی و جدایی‌طلبان کُرد استفاده کرد. بسیاری از این سلاح‌های شیمیایی به همراه برنامه‌های هسته‌ای عراق به کمک آلمان تهیه شده بودند.
نیروهای عراقی در تاریخ ۲۵ اسفند ۱۳۶۶ (۱۶ مارس ۱۹۸۸) به منظور سرکوب شورش مردم کرد شمال عراق طی عملیاتی به نام الانفال به‌وسیله گاز سمی و اعصاب به شهر کردنشین حلبچه حمله کردند. در این عملیات تقریباً پنج‌هزار نفر که غالباً غیرنظامی بودند کشته شدند. در آن زمان عراق ، ایران را مسئول این قتل‌عام و چند عملیات شیمیایی دیگر دانست ولی هیچ مدرکی در این باره پیدا نشد.
صدام برای دریافت کمک‌های نقدی و سیاسی به دیگر کشورهای عرب روی آورد. او با موفقیت توانست حمایت رونالد ریگان رئیس جمهور آمریکا را به دست آورد. ایران با این دلیل که جامعهٔ جهانی باید عراق را مجبور به پرداخت خسارت جنگ کند هیچ‌گونه پیشنهاد آتش‌بسی را نمی‌پذیرفت.
جنگ خونین هشت ساله دیگر به بن بست رسیده بود. ایران قطنامهٔ ۵۹۸ شورای امنیت را پذیرفت. در این جنگ تقریباً میلیون ها نفر جان خود را از دست دادند. اقتصاد هر دو کشور که پیش از این سالم و رو به رشد بود، نابود شد.
همچنین عراق در حدود ۷۵ میلیارد دلار بدهی جنگی به بار آورد. استقراض از آمریکا باعث شد که عراق تبدیل به کشوری بدهکار شود. این وضعیت برای مردی که به دنبال ملی‌گرایی عربی بود شرم‌آور به نظر می‌رسید. همچنین صدام در طول جنگ با ایران در دههٔ هشتاد میلادی مبالغ بسیار زیادی را از دیگر کشورهای عربی قرض گرفته بود. اکنون که صدام با هزینه‌های گزاف ساخت دوبارهٔ زیربنای عراق روبه‌رو بود با ناامیدی به دنبال پول می‌گشت، این بار برای ساخت زیربنای عراق پس از جنگ.

کشمکش با کویت

پایان جنگ با ایران مقارن با بروز کشمکش با همسایهٔ ثروتمندی به نام کویت بود. صدام بر این باور بود که جنگ او با ایران باعث شده‌است که کویت از حملهٔ قریب‌الوقوع ایرانیان در امان باشد. او همچنین معتقد بود چون جنگ او با ایران به سود کشورهای حوزهٔ خلیج فارس بوده‌است، دول عربی باید بخشی از بدهی عراق را ببخشند. صدام با اصرار از کویت خواست که بدهی ۳۰ میلیارد دلاری عراق را که برای جنگ با ایران گرفته شده بود ببخشد، ولی کویتی‌ها زیر بار نرفتند.
صدام که در پی جمع‌آوری پول برای ساخت مجدد عراق بود، به کشورهای صادرکنندهٔ نفت فشار آورد تا کمی از تولید خود بکاهند تا قیمت نفت بالاتر رود. کویت از کاهش تولید نفت سر باز زد. این کشور همچنین پیشگام کشورهای مخالف کاهش تولید نفت در اوپک شد. کویت مقادیر زیادی نفت استخراج می‌کرد تا بهای نفت را پایین نگه دارد، در حالی که عراق برای بازپرداخت بدهی‌های خود نیاز به فروش نفت به قیمت بالا داشت.
در همین زمان بود که صدام مخالفت خود با خطوط مرزی عراق-کویت (که در اصل توسط استعمارگران پادشاهی بریتانیا در سال ۱۳۰۱ (۱۹۲۲) تعیین شده بودند) را نشان داد. دلیل او این بود که این وضعیت باعث جدایی عراق از دریا می‌شود. یکی از اندک مقولاتی که باعث وحدت در کشوری می‌شد که مملو از تقسیمات اجتماعی، قومی، مذهبی و اقتصادی‌اجتماعی بود، در مرحلهٔ اول، باور بر این نکته بود که کشور کویت هیچ حقی برای موجودیت هم ندارد. ملی‌گرایان عراقی دست‌کم به مدت نیم قرن بر این نکته پافشاری می‌کردند که کویت از دیرباز بخش لاینفک عراق بوده و تنها زمانی موجودیت مستقلی پیدا کرده که امپریالیست‌های بریتانیایی اراده کرده‌اند.
ذخایر نفتی کویت نیز خود باعث افزایش تنش در منطقه بود. این ذخایر تقریباً با ذخایر نفت عراق برابر بودند (در حالی که جمعیت کویت تنها ۲ میلیون و جمعیت عراق ۲۵ میلیون نفر بود). عراق و کویت روی هم ۲۰ درصد ذخایر شناخته‌شدهٔ نفت جهان را دارا بودند؛ تنها برای مقایسه ذکر می‌شود که عربستان سعودی دارای ۲۵ درصد ذخایر جهانی نفت است.
کمی بعد پادشاهی کویت با حفر چاه‌هایی که عراق فکر می‌کرد داخل منطقهٔ مرزی مورد مشاجرهٔ دو کشور است، باعث خشم صدام شد. صدام در زمانی که عراق هنوز جزو کشورهای منفور به حساب نمی‌آمد به آمریکا شکایت کرد. هر چند که بحران اقتصادی عراق به مدت چندین سال بود که ادامه داشت ولی صدام می‌خواست به‌وسیلهٔ پول نفت به آن پایان دهد. او هنوز ارتش با تجربه و تا بن دندان مسلح خود را داشت و گهگاه از آن برای تأثیرگذاری روی روابط منطقه‌ای استفاده می‌کرد. صدام چندی بعد دستور حرکت نیروهایش به مرز کویت را داد.
در حالی که روابط عراق و کویت روز به روز به وخامت می‌گرایید، صدام اخباری مبنی بر تهدیدات آمریکا دربارهٔ پاسخگویی نظامی به عراق دریافت می‌کرد. واشنگتن تقریباً یک دهه بود که سیاست گسترش ارتباطات خود با عراق را در پیش گرفته بود. حکومت ریگان در طول جنگ دههٔ هشتاد عراق با ایران مبلغی در حدود ۴۰ میلیارد دلار به عراق کمک کرده بود که تقریباً همهٔ آن به صورت اعتباری بود. همچنین دولت آمریکا میلیاردها دلار به صدام باج داده بود تا او با شوروی طرح دوستی نریزد.
صدام در تاریخ ۳ مرداد ۱۳۶۹ (۲۵ ژوئیه ۱۹۹۰) طی یک ملاقات اضطراری با آوریل گلاسپی، سفیر آمریکا در عراق تمایل خود به ادامهٔ گفتگوها را ابراز داشت. دولت آمریکا می‌خواست در این بین نقش میانجی را بازی کند. با همین هدف بود که جرج اچ دبلیو بوش و جیمز بیکر اظهار داشتند که نمی‌خواهند در این میان از زور استفاده شود و همچنین آنها نسبت به اختلافات مرزی عراق و کویت بی‌طرف می‌مانند و خود را وارد ماجرا نخواهند کرد. کمی بعد مذاکرات سران عراق و کویت به شکست انجامید. سپس صدام فرمان پیش‌روی نیروهای خود به داخل خاک کویت را داد.
هر چند که اطلاعات دست اولی پیرامون انگیزهٔ صدام از حمله به کویت در دست نیست، ولی با در نظر گرفتن دیدگاه صدام پیش از جنگ و علامت‌های واشنگتن، می‌توان حدس زد که دلیل اصلی حمله به کویت مشکل بدهی‌های بعد از جنگ عراق و تلاش‌های بیهودهٔ صدام برای بازسازی زیربنایی، احیای اقتصاد نابود شده و تثبیت موقعیت سیاسی عراق بود.

منابع تحقیق:

باشگاه اندیشه
سایت جامع دفاع مقدس
سایت سازمان تبلیغات اسلامی
ویکی پدیا
جهان نیوز
روزنامه همشهری
روزنامه ابتکار
khabarneghar.blogfa.com
sonycard20.com
hollywoodphoto.webphoto.ir
WWW.IRANIANS4PJ.ORG